در این دیر کهن ایدل نباشد جای شیونها
که صاحب دیر خود داند رسوم پروریدنها
****
خوشا آن مرغ لاهوتی که با آواز داودی
بود در روضۀ رضوان همی اندر پریدنها
****
غریق بحر وحدت را ز ساحل چه میپرسی
که این دریا ندارد ساحل ای نا دیده روشنها
****
در این دریای پر درّ الهی و تهیدستی
چرا از خود نرستی ای گرفتار هریمنها
****
ز هفتم آسمان غیب بی عیب خدا بینم
گهرها ریخت کامروزم بشد هردانه خرمنها
****
منم آن تشنۀ دانش که گر دانش شود آتش
مرا اندر دل آتش همی باشد نشیمنها
****
همه عشق و همه شورم همه عیش و همه سورم
که از آیات قرآنی بجانم هست مخزنها
****
فروزان از فروغ آیت الله نور ایدل
چه باکش ار ندارد شب پره یارای دیدنها
****
بود مرد تمامی آنکه از تنها نشد تنها
به تنهایی بود تنها و با تنها بود تنها
****
دل دانا حسن آن بیت معموریست کاندر وی
خدا دارد نظرها و ملایک راست مسکنها
دیوان اشعار صفحات ۱۸،۱۹