دیوان اشعار علامه حسن زاده آملی

دیوان اشعار حضرت استاد علامه حسن زاده آملی

آخرین نظرات

 

 

 

ایدل بدر کن ازسرت کبر و ریا را

خواهی اگر بینی جمال کبریارا

*******

تا با خودی بیگانه ای از آشنایان

بیگانه شو از خود شناسی آشنا را

*******

عنقای عشق قاف قرب قاب قوسین

در  زیر پر بگرفته کلّ ماسوا را

*******

در کشور دل حاکم فرمان روائی

منگر بجز سلطان یهدی من یشارا

*******

بنیوش از من باش دائم در حضورشت

تا در حضور او چه ها یابی چه ها را

*******

ای همدم کرّوبیان عالم قدس

ازخود بدر کن لشکر دیو دغا را

*******

تا از سواد و از خیال و از بیاضت

فانی شوی بینی جهان جانفزا را

*******

مرآت اسماء و صفات حق بود دل

مشکن چنین آئینه ایزد نما را

*******

گر جذبه ای از جانب جانانه یابی

بازیچه خوانی جذب کاه و کهربا را

*******

یارت دهداندر حریم خویش بارت

مر آزمون راگوی از اخلاص یارا

*******

درخلوت شبهای تارت میتوانی

آری بکف سرچشمۀ آب بقا را

*******

گوئی خلیل آسا اگر وجهت وجهی

گردد ترا راز نهانی آشکارا

*******

تسبیح گوی ذات پاک لایزالیش

بنگر ز ذرّات ثریّا تا ثری (ثرآ) را

*******

از رحمت بی انتهای خویش دارد

وابستۀ دام بلا اهل ولا را

*******

زاهد بود سودا گر و عابد اجیری

محو است و طمس و محق اصحاب وفا را

*******

گاهی ز اشراق رخ مهر آفرینش

بر آسمان جان دهد رشک ضیا را

*******

گاهی ززلف مشکسای دلربایش

آشفتۀ خود میکند احوال ما را

*******

دل درمیان اصبعین اوست دائم

از قبض و بسطش فهم کن این مدّعا را

*******

الله قد خلقتکم اطواراً  ای قوم

کیف فلاتر جون لله وقا را

*******

آئین مردان خدا تقواست تقوی

مر زوق عندالله بین اهل تقی را

*******

ره رو چنانکه مردم هشیار رفتند

راهی مبین جز راه و رسم مصطفی را

*******

گر مشکلی پیش آیدت ای سالک راه

ناد علیّاً بین ید مشکل گشا را

*******

خواهی روی اندر منای عاشقانش

بار سفر بر بند سوی کربلا را

*******

دردت اگر باشد پی درمان دردت

از چه نجویی از طبیب خود دوا را

*******

تسلیم باش و سر بنه اندر رضایش

بر بند لب از گفتن چون و چرا را

*******

ابناء نوعت را ز خود خوشنود میدار

خواهی ز خود خوشنود ار داری خدا را

*******

گفتار نیکو باید و کردار نیکو

تا در جزای این و آن یابی لقا را

*******

بیدار باش و در ره زاد ابد کوش

بگسل ز خود دام هوسها و هوا را

*******

بر آب زن اوراق نقش این و آنرا

بر دل نشان احکام قرآن و دعا را

*******

فکری بکن بنگر که ای و در کجائی

هم ازکجا بودی و میخواهی کجا را

*******

دردا که ما را آگهی از خویش نبود

ورنه بما کردی عطا کشف غطا را

*******

گر تار و پود بودم از هم بر شکافی

جز او نخواهی یافت این دولت سرا را

*******

عشق منش از گفتۀ استاد نبود

نوشیده ام با شیر مادر این غذا را

*******

تنها نه من سرگشته ام زانرو که بینم

نالان و سرگردان او ارض و سما را

*******

تنها نه من در حیرتم از سرّ انسان

بل صارفیه القوم کلّهم حیاری

*******

بیچاره ایم ای چاره بیچارگانت

جز تو که یارد دست ما گیرد نگارا

*******

عارم بود از این کلیمی اربعینم

از جود تو دارم من امّید عطا را

*******

تسخیر خود کن نجم را آنسان که کردی

 تسخیر خود مهر و مه و استاره ها را
*******
دیوان اشعار صفحات ۱۳،۱۴،۱۵،۱۶